سخنان انسان های بزرگ درباره ی کوروش

 

افلاطون (۴۷۷ تا ۳۴۷ پيش از ميلاد):
پارسيان در زمان شاهنشاهي كورش اندازه ميان بردگي و آزادگي را نگاه مي داشتند. از اينرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسياري از ملتهاي جهان شدند. در زمان او (كورش بزرگ) فرمانروايان به زير دستان خود آزادي ميدادند و آنان را به رعايت قوانين انسان دوستانه و برابري ها راهنمايي مي كردند. مردمان رابطه خوبي با پادشاهان خود داشتند از اين رو در موقع خطر به ياري آنان مي شتافتند و در جنگ ها شركت مي كردند. از اين رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهي مي كرد و به آنان اندرز مي داد. آزادي و مهرورزي و رعايت حقوق مختلف اجتماعي به زيبايي انجام مي گرفت.



● گزنفون (۴۴۵ پيش از ميلاد):
مهمترين صفت كورش دين داري او بود. او هر روز قربانيان براي ستايش خداوند مي كرد. اين رسوم و دينداري آنان هنوز در زمان اردشير دوم هم وجود دارد و عمل مي شود. از صفت هاي برجسته ديگر كورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در اين باره فكر كرديم كه چرا كورش به اين اندازه براي فرانروايي عادل مردمان ساخته شده بود. سه دليل را برايش پيدا كرديم. نخست نژاد اصيل آريايي او و بعد استعداد طبيعي و سپس نبوغ پروش او از كودكي بوده است.
كورش نابغه اي بزرگ، انساني والامنش، صلح طلب و نيك منش بود. او دوست انسانها و طالب علم و حكمت و راستي بود. كورش عقيده داشت پيروزي بر كشوري اين حق را به كشور فاتح نمي دهد تا هر تجاوز و كار غير انساني را مرتكب شود. او براي دفاع از كشورش كه هر ساله مورد تاخت و تاز بيگانگان قرار مي گرفت امپراتوري قدرتمند و انساني را پايه گذاشت كه سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نمي كرد. او ملتهاي مغلوب را شيفته خود كرد به صورتي كه اقوام شكست خورده كه كورش آنان را از دست پادشاهان خودكامه نجات داده بود وي را خداوندگار مي ناميدند. او برترين مرد تاريخ، بزرگترين، بخشنده ترين، پاك دل ترين انسان تا اين زمان بود.



● هرودوت ( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پيش از ميلاد):
هيچ پارسي يافت نمي شد كه بتواند خود را با كورش مقايسه كند. از اينرو من كتابم را درباره ايران و يونان نوشتم تا كردارهاي شگفت انگيز و بزرگ اين دو ملت عظيم هيچگاه به فراموشي سپرده نشود. كورش سرداري بزرگ بود. در زمان او ايرانيان از آزادي برخوردار بودند و بر بسياري از ملتهاي ديگر فرمانروايي مي نمودند بعلاوه او به همه مللي كه زير فرمانروايي او بودند آزادي مي بخشيد و همه او را ستايش مي نمودند. سربازان او پيوسته براي وي آماده جانفشاني بودند و به خاطر او از هر خطري استقبال مي كردند.



● ويل دورانت :
كورش از افرادي بوده كه براي فرمانروايي آفريده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در كشور گشايي حيرت انگيز بود. او با شكست خوردگان با جوانمردي و بزرگواري برخورد مي نمود. بهمين دليل يونانيان كه دشمن ايران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستانهاي بيشماري نوشته اند و او را بزرگترين جهان قهرمان پيش از اسكندر مي نامند. او كرزوس را پس از شكست از سوختن در ميان هيزم هاي آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و يهوديان در بند را آزاد نمود. كورش سرداري بود كه بيش از هر پادشاه ديگري در آن زمان محبوبيت داشت و پايه هاي شاهنشاهي اش را بر سخاوت و جوانمردي بنيان گذاشت.



● ويكتورهوگو:
هم چنان كه كوروش در بابل عمل كرده بود ناپلئون نيز آرزو داشت از سراسر جهان يك تاج و تخت بسازد و از همه مردم گيتي يك ملت پديد آورد.



هارولد لمب (دانشمند امريكايي) :
در شاهنشاهي ايران باستان كه كورش سمبول آنان است آريايي ها در تاجگذاري به پندار نيك گفتار نيك كردار نيك سوگند ياد مي كردند كه طرفدار ملت و كشورشان باشند و نه خودشان. كه اين امر در صدها نبرد آنان به وضوح ديده مي شود كه خود شاهنشاه در راس ارتش به سوي دشمن براي حفظ كيان كشورشان مي تاخته است.



● پاپ كلمنت پنجم(در وصف كورش بزرگ):
براي ما همين قدر كه تو جانشين عادل هستي كافي است كه ترا با نظر احترام بنگريم.



● پرفسور ايليف انگليسي:
در جهان امروز بارزترين شخصيت جهان باستان كورش شناخته شده است. زيرا نبوغ و عظمت او در بنيانگذاري امپراتوري چندين دهه اي ايران مايه شگفتي است. آزادي به يهوديان و ملتهاي منطقه و كشورهاي مسخر شده كه در گذشته نه تنها وجود نداشت بلكه كاري عجيب به نظر مي رسيده است از شگفتي هاي اوست.



● دكتر هانري بر( دانشمند فرانسوي) :
اين پادشاه بزرگ يعني كورش هخامنشي برعكس سلاطين بي رحم و ظالم بابل و آسور بسيار عادل و رحيم و مهربان بود زيرا اخلاق روح ايراني اساسش تعليمات زردشت بوده. به همين سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشي خود را مظهر صفات (خشترا) مي شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا براي خير بشر و آسايش و سعادت جامعه انسان صرف مي كردند.
ژنرال سرپرسي سايكس(ژنرال، نويسنده، و جغرافيدان انگليسي) (پس از ديدار از آرامگاه كورش بزرگ):
من خود سه بار اين آرامگاه را ديدار كرده ام، و توانسته ام اندك تعميري نيز در آنجا بكنم، و در هر سه بار اين نكته را ياد آورده شده ام كه زيارت آرامگاه اصلي كورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتياز كوچكي نيست و من بسي خوشبخت بوده ام كه به چنين افتخاري دست يافته ام. براستي من در گمانم كه آيا براي ما مردم آريايي (هند و اروپايي) هيچ بناي ديگري هست كه از آرامگاه بنيادگذار دولت پارس و ايران ارجمندتر و مهمتر باشد.



● كنت دوگوبينو فرانسوي :
شاهنشاهي كورش هيچگاه در عالم نظير نداشت. او به راستي يك مسيح بود زيرا به جرات ميتوان گفت كه تقدير او را چنين براي مردمان آفريد تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد. نيكلاي دمشقي كورش شاهنشاه پارسيان در فلسفه بيش از هر كس ديگر آگاهي داشت. اين دانش را نزد مغان زرتشتي آموخته بود.



● پرفسور كريستن سن( ايران شناس شهير) :
شاهنشاه كورش بزرگ نمونه يك پادشاه “جوانمرد” بوده است. اين صفت برجسته اخلاقي او در روابط سياسي اش ديده مي شده. در قواينن او احترام به حقوق ملتهاي ديگر و فرستادگان كشورهاي ديگر وجود داشته است و سر لوحه دولتش بوده. كه اين قوانين امروز روابط بين الملل نام گرفته است.



● آلبر شاندور فرانسوي :
كورش يكسال پس از فتح بابل براي درگذشت پادشاه بابل عزاي ملي اعلام نمود. براي كسي كه دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشي اش و براي اينكه ثابت كند كه هدف فتح و جنگ و كشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهي كه ملتش او را براي صلح پذيرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاري نمود. او آمده بود تا به آنان آزادي اجتماعي و ديني و سياسي بدهد. در همين حين كتيبه هاي شاهان همزمان او حاكي از برده داري و تكه تكه كردن انسان هاي بي گناه و بريدن دست و پاي آنان خبر مي دهد.



● پرفسور گيريشمن :
كمتر پادشاهي است كه پس از خود چنين نام نيكي باقي گذاشته باشد. كورش سرداري بزرگ و نيكوخواه بود. او آنقدر خردمند بود كه هر زماني كشور تازه اي را تسخير مي كرد به آنها آزادي مذهب ميداد و فرمانرواي جديد را از بين بوميان آن سرزمين انتخاب مي نمود. او شهر ها را ويران نمي نمود و قتل عام و كشتار نمي كرد. ايرانيان كورش را پدر و يونانيان كه سرزمينشان بوسيله كورش تسخير شده بود وي را سرور و قانونگذار مي ناميدند و يهوديان او را مسيح خداوند مي خوانند.



● كنت دوگوبينو (مورخ فرانسوي):
تا كنون هيچ انساني موفق نشده است اثري را كه كورش در تاريخ جهان باقي گذاشت، در افكار ميليون ها مردم جهان بوجود آورد. من باور دارم كه اسكندر و سزار و كورش كه سه مرد اول جهان شده اند كورش در صدر آنها قرار دارد. تا كنون كسي در جهان بوجود نيامده است كه بتواند با او برابري كند و او همانطور كه در كتابهاي ما آمده است مسيح خداوند است. قوانيني كه او صادر كرد در تاريخ آن زمان كه انسانها به راحتي قرباني خدايان مي شدند بي سابقه بود.



● كلمان هوار :
كورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از ميلاد بر اريكه پادشاهي ايران نشست. وي با فتوحاتي ناگهاني و شگفت انگيز امپراتوري و شاهنشاهي پهناوري را از خود بر جاي گذاشت كه تا آن روزگار كسي به دنيا نديده بود. كورش سرداري بزرگ و سرآمد دنياي آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطيع خود كرد. او اولين دولت مقتدر و منظم را در جهان پايه ريزي كرد. براي احترام به مردمان كشورهاي ديگر معابدشان را بازسازي كرد. وي پيرو دين يكتا پرستي مزديسنا بود. ولي به هيچ عنوان دين خود را بر ملل مغلوب تحميل ننمود.



● اخيلوس (آشيل) شاعر نامدار يوناني (در تراژدي پارسه):
كورش يك تن فاني سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشيد. خدايان او را دوست داشتند. او داراي عقلي سرشار از بزرگي بود.



● بوسويه(سياستمدار وشاعر فرانسوي)( ۱۷۶۸ ۱۸۴۸ ميلادي):
ايرانيان از دوران حكومت كوروش به بعد عظمت و بزرگواري معنوي خاصي را اساس حكومت خود قرار دادند براستي چيزي عالي تر از آن وحشت فطري نيست كه ايشان از دروغ گفتن داشتند و هميشه آن را گناهي شرم آور مي دانستند



● مولانا ابوالكلام احمد آزاد فيلسوف هندي :
كورش همان ذوالقرنين قرآن است. وي پيامبر ايران بود زيرا انسانيت و منش و كردار نيك را به مردمان ايران و جهان هديه داد. سنگ نگاره او با بالهاي كشيده شده به سوي خداوند در پاسارگاد وجود دارد.



● ديودوروس سيسولوس (۱۰۰ پس از ميلاد):
كورش پسر كمبوجيه و ماندان در دلاوري و كارآيي خردمندانه حزم و ساير خصايص نيكو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان داراي شجاعتي كم نظير و در كردار نسبت به زير دستان به مهر و عطوفت رفتار ميكرد. پارسيان او را پدر مي خواندند.
.


● فرانسوا شاتوبراين نويسنده بزرگ فرانسوي :

كوروش بزرگ كه تاج پادشاهي ماد و پارس را بر سر نهاده بود بزرگترين امپراتوري دوران كهن را بوجود آورد ولي اداره اين امپراتوري را بر اساس حكومت مطلقه قرار نداد،زيرا نيمي از قدرت به شورايي تعلق داشت كه قسمتي از مقام سلطنت را تشكيل مي داد.از لحاظ عدل و قوانين كه او براي حكومت وضع كرد و بعدا قوانين قضايي حكومتي ايران شد ، قوانين بي آلايش بود.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, | 19:14 | نویسنده : محمد مهدی افضلی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • واعظ